دندون زیبای آراد
آراد عزیزم سلام از خونه پدر جون که برگشتیم مامانی رفت تهران. کاری پیش اومده بود باید می رفتم. تو رفتی خونه آقا جونت. وسطای روز بود که مادر زنگ زد و گفت بهار به دنیا اومد. چقدر دلم می خواست دختر خاله ات رو میدیدم. خیلی یهویی شد. دقیقا موقعی که ما از خونه پدر جون برگشتیم بهار خانم به دنیا اومد. ایشالله قدمش پر از خیر و خوبی باشه. آرادم تا از تهران برگشتم دلم واست یه ذره شده بود. تحمل دوریت دیگه واقعا واسم سخت شده. آخر هفته خونه آقا جونت دوباره آش دندونی پختیم. خداروشکر همه چی خوب پیش رفت. تا ساعت سه بعدازظهر آش تقسیم کردیم. بعدش نهار خوردیم و برگشتیم خونه. انگار توام خیلی خسته شده بودی مامانی . چون سه تایی با بابایی گر...
نویسنده :
مادر دردانه
0:19